.تناسب سني
در ازدواجها، معمولا تناسب و همآهنگي سني و اخلاقي بين زن و مرد رعايت نميشد.
محمد غزنوي در داستان 179، در وصف حالات شيخ احمد جام، مينويسد كه وي در
______________________________
(1). ص 85.
(2). نصيحة الملوك، ص 261.
(3). همين كتاب، ص 268.
(4). همين كتاب، از ص 280 به بعد.
ص: 634
سن 80 سالگي خواستار دختري 14 ساله شد. «مادر اين دختر راضي نميشد كه مرد پير است، و شيخ الاسلام، ترك نميكرد.» بالاخره شيخ موفق به كسب موافقت مادر دختر ميشود و دختر را به نكاح خود درميآورد. سپس مينويسد: «آن شب 60 بار، با وي دخول كرد، گفت اگر نه آن بودي كه المي به جان وي رسيدي، او را به صدبار بردمي تا مادر تو نگويد كه احمد پير است. سر نهماه از وي پسري آمد او را عبد اللّه نام كردند.» «1»
بااينحال، مردم صاحبنظر، از ديرباز با ازدواجهاي نامتناسب مخالف بودند. سعدي در ضمن يكي از حكايات شيرين گلستان: «پيرمردي را حكايت كنند كه دختري خواسته بود و حجره به گل آراسته ...» به اين معني توجه ميكند و نشان ميدهد كه عدم رعايت تناسب سني در ازدواج، موجب بروز اختلاف و سرانجام جدايي زن و شوهر خواهد گرديد. و در پايان حكايت، به اين نتيجه ميرسد كه «... زن جوان را گر تيري در پهلو نشيند به كه پيري.»
زن كز بر مرد بيرضا برخيزدبس فتنه و جنگ از آن سرا برخيزد
پيري كه ز جاي خويش نتواند خاستالا به عصا، كيش عصا برخيزد «2» بطوركلي، از ديرباز، صاحبنظران نهتنها نزديكي پيران را با دختران جوان ظالمانه و ناصواب دانستهاند، بلكه همخوابي زنان پير را با مردان جوان نيز امري غيرطبيعي، نامعقول و زيانبخش خواندهاند. سعدي از تناسب سني در امر زناشويي حمايت كرده ميگويد:
شنيدهام كه در اين روزها كهنپيريخيال بست به پيرانه سر كه گيرد جفت
بخواست دختركي خوبروي، گوهر نامچو درج گوهرش از چشم مردمان بنهفت
چنانكه رسم عروسي بود، مهيا كردولي به حمله اول، عصاي پير بخفت
كمان كشيد و نزد بر هدف، كه نتوان دوختمگر به سوزن فولاد جامه هنگفت
به دوستان گله آغاز كرد و حجت خواستكه خانمان من اين شوخ ديده پاك برفت
ميان شوهر و زن جنگ و فتنه خاست چنانكه سر به شحنه و قاضي كشيد و سعدي گفت
پس از خلافت و شنعت، گناه دختر چيستتو را كه دست بلرزد گهر چه داني سفت گاه زنان سالخورده نيز، به جوانان دلبستهاند، بطوريكه واصفي در بدايع الوقايع مينويسد:
عشق پيري در زنان
«و او را (مقصود مهد علياست) به ميرزا بيرم ميل عظيم پيداشده بود و خود را آراسته كرده. به وي بارها عرض ميكرد و او استبعاد و استنكاف مينمود، و به اين بيت ابو علي عمل ميكرد كه
و اياك اياك العجوز و وطيهافما هو الامثل سم الاراقم پنج نوبت از خراسان فرار نموده به نيشابور و استراباد و بلخ و سيستان و قندهار رفت و مهد عليا كس فرستاده او را آورد و بر وي تهمتي نهاد كه مبلغ سيصدهزار تنگه مرا تصرف نمودهاي. روزي به خانه فقير آمد و گفت: اي يار عزيز، تو حلال مشكلات اهل عالمي و
______________________________
(1). شيخ احمد جام، به اهتمام دكتر حشمت اللّه سنندجي، ص 202 (به اختصار).
(2). گلستان، باب ششم، (از: گلستان سعدي، چاپ كلكته، ص 54).
ص: 635
راهنما و عقدهگشاي فرزندان بني آدمي ... اين گنده پير فرهادكش، مرا عجب زبون ساخته ... از محالات عقل است كه من با وي آميزم و برغبت خون خود را ريزم.
به بيرغبتي شهوت انگيختنبرغبت بود خون خود ريختن ... گفتم اي برادر، علاج اين مرض اين است كه تمارض پيشهسازي و خود را به- بيماري اندازي ... عشق مجازي او روي در تنزل خواهد نهاد ... مهد عليا او را بدين حال ديد و مهر از وي برچيد، و ورق مهر و محبت وي درهم پيچيد ...» «1»
شايد عبيد زاكاني با توجه به اين خصلت پيرزنان بود كه گفت: «پيرهزنان را سر به كلوخكوب بكوبيد، تا درجه غازيان يابيد.» «2» ديگر از اندرزهاي عبيد اين كه: «در پيري از زنان جوان مهرباني مخواهيد.، در خانه مردي كه دو زن دارد، آسايش، خوشدلي و بركت مطلبيد ... دختر فقيهان و شيخان و فاضيان و عوانان مخواهيد ... تا گوهر بد به كار نيارد، و فرزندان گدا و سالوس و مزوّر و پدر و مادر آزار از ايشان در وجود نيايد ...» «3»
سعدي در تلو اين حكايت نمونهاي از ازدواجهاي تحميلي عصر خود را تصوير مي- كند: «از صحبت ياران دمشقم ملالتي پديد آمده بود، سر در بيابان قدس نهادم و با حيوانات انس گرفتم؛ تا وقتي كه اسير فرنگ شدم. در خندق طرابلس با جهودانم به كار گل بداشتند.
يكي از رؤساي حلب كه سابقهاي ميان ما بود، گذر كرد و بشناخت و گفت: اي فلان، اين چهحالت است؟ گفتم: چگويم ...
پاي در زنجير پيش دوستانبه كه با بيگانگان در بوستان بر حالت من رحمت آورد و به ده دينار از قيدم خلاص كرد، و با خود به حلب برد، و دختري كه داشت به نكاح من آورد به كابين صد دينار. مدتي برآمد، بدخوي و ستيزهروي و نافرمان بود؛ زباندرازي كردن گرفت و عيش مرا منغص داشتن.
زن بد، در سراي مرد نكوهم در اين عالم است دوزخ او
زينهار از قرين بد زنهارو قنا ربنا عذاب النار «4» باري زبان تعنت دراز كرد، همي گفت: تو نيستي كه پدر من تو را از فرنگ باز خريد؟
گفتم بلي، من آنم كه به ده دينار از قيد فرنگم باز خريد، و به صد دينار به دست تو گرفتار كرد.
شنيدم گوسپندي را بزرگيرهانيد از دهان و چنگ گرگي
شبانگه كارد بر حلقش بماليدروان گوسفند از وي بناليد
كه از چنگال گرگم درربوديچو ديدم عاقبت گرگم تو بودي «5» همچنين در كتاب راحة الصدور راوندي كه در 599 هجري تأليف شده، حكايتي است كه از تأثير اخلاق و رفتار زنان در وضع جسمي و روحي مردان، گفتگو ميكند، و نشان ميدهد كه از ديرباز، مردان عاقل هماهنگي و صفا و صميميت زن و شوهر را شرط سلامت و سعادت و
______________________________
(1). بدايع الوقايع، پيشين، ج 2، ص 1052 به بعد (به اختصار).
3. كليات عبيد زاكاني، پيشين، ص 44 به بعد.
(4). خدايا ما را از عذاب آتش حفظ كن.
(5). گلستان، باب دوم.
ص: 636
نيكبختي ميشمردند. موضوع حكايت اين است كه در كرمان گنجي اسرارآميز يافتند، براي كشف حقيقت به پيرمردي رجوع كردند، پيرمرد گفت: من ندانم از پدرم بايد پرسيد، گفتند:
تو را پدر هست؟ گفت: به فلان محلت ... فلان نام پدر من است. چون او را بيافتند، گفتند:
تو در فلان محلت پسري داري، و حال «گنج» از وي پرسيدند. گفت: من ندانم، ممكن است كه پدرم داند. گفتند تو پدر داري؟ گفت: در فلان محلت پدري دارم، مردي جوان. هر سه را پيش پادشاه حاضر كردند. ملك فرمود كه اين حالت ... عجيبتر است ... جوان گفت: پادشاه را زندگي دراز باد، اين حال از زنان افتاده است؛ مرا زني نيك است، نگذارد كه رنجشي به خاطر من رسد و اگر در روزي هزار كارش فرمايم، روي ترش نكند؛ لاجرم چنين تازه ماندهام. و پسر من زني دارد كه به بعضي احوال با وي سازد و به بعضي حال نسازد و لاجرم نيمهپير شده است، و پسر پسرم زني سليطه دارد، كه به هيچحال نسازد و فرمان نبرد؛ از اين سبب عاجز و پير شده است ...» «1»
تقليل در مهريه زنان
پس از حمله مغول و استقرار حكومت ايلخانان، در دوره پادشاهي غازان، براي پايان دادن به اختلافات زناشويي و تسهيل در امر طلاق، غازان تصميم ميگيرد مهريه و كاوين زنان را تا ميزان زيادي تقليل دهد.
غازان ميگفت: اگر ميزان مهر سنگين باشد، مرد از بيم پرداخت مهر جرأت نمي- كند زن ناسازگار خود را طلاق گويد و در نتيجه ناچار ميشود عمري به اكراه و بيميلي با زن خود سر كند. به همين مناسبت، او ميزان كاوين را به نوزده دينار و نيم تقليل داد تا هيچچيز مانع طلاق و جدايي زن و شوهر ناسازگار نگردد. به عقيده غازان، زن و شوهري كه يكديگر را دوست دارند، به صد حيلت و اجبار جدا كردن آنان ممكن نيست، ولي «اگر كسي در دوستي و موافقت زني متردد باشد، بيگفتوگوي و انديشه و مانع از او جدا تواند شد؛ و نيز مردم را فرزندان باشند و مؤونت ايشان بر پدران بود. چون مال پدر به كاوين زن مستهلك گردد، وجه پرورش فرزندان و مايحتاج فلان كار ايشان از كجا باشد؟»
از حدود آزادي و موقعيت اجتماعي زنان در ايران بعد از اسلام، اطلاعات دقيقي در دست نيست؛ ظاهرا همانطور كه امروز موقعيت اقتصادي و اجتماعي زنان در سراسر ايران يكسان نيست و وضع اقتصادي و اجتماعي زنان مناطق شمالي با وضع عمومي زنان در مناطق مركزي و جنوبي فرق فراوان دارد، در قرون گذشته نيز بموجب مداركي كه در دست است، چنين اختلافاتي برحسب موقعيت محل و عرف و عادت و سنن محلي، بين زنان ايراني وجود داشته است.
مثلا ناصر خسرو علوي، كه در سال 444 طبس را ديده است، ضمن توصيف امنيت و آسايشي كه در آن منطقه حكومت داشته، در مورد زنان ميگويد: «هيچ زن را زهره نباشد كه با مرد بيگانه سخن گويد، و اگر گفتي هردو را بكشتندي.» همو در جاي ديگر از سفرنامه خود مينويسد كه پس از گذشتن از خوي به «... يوان و وسطان (واقع در تركيه كنوني) رسيديم و
______________________________
(1). ص 74 به بعد (به اختصار).
ص: 637
در آنجا گوشت خوك مانند گوشت گوسفند ميفروختند و زنان و مردان ايشان بر دكانها نشسته شراب ميخوردند بيتحاشي.» زنان روستائي مناطق شمالي (گيلان و مازندران) از صدر اسلام تاكنون همواره بيحجاب و از آزادي بيشتري برخوردار بودند.
ابو دلف در سفرنامه خود، ضمن گفتگو از چشمههاي گوگرد زرد، مينويسد: مردم دورق بلندنظر هستند، و اين صفت در ساير مردم اهواز ديده نميشود. «بيشتر زنان آنجا دستي را كه به سويشان دراز ميشود، رد نميكنند و مردان آن منطقه كمغيرتند.»
وي در جاي ديگر ضمن گفتگو از نيشابور و زنان اين ناحيه مينويسد: «زنان نيشابور زيباروي، از مردي كه به آنها اظهار ميل ميكند، رو برنميگردانند ...»
محمد غزنوي ضمن داستان خانهنشيني زن شيخ احمد جام، چنين مينويسد: كه چون زنش بدون اجازه به ديدن كسان خود رفت، شيخ در مقام اعتراض به وي چنين گفت:
«تو همچنين خواهي كرد كه اين زنان ديگر ميكنند؛ گاه به در ميروند و گاه به- خانههاي دوستان و خويشان. تو نداني كه بيدستوري شوهر، نشايد از خانه خود بيرون رفتن؟
ابن مستوره گفت: خطا كردم، بعد از اين ديگر نروم. گفت: اگر خطا كردي يا صواب، بعد از اين اگر بيرون روي و يا پاي از خانه بيرون نهي آنگه سخن ما نه راست باشد. «1» از اين پس، زن مفلوج ميشود و فقط در ساعاتي كه شيخ در خانه است از بركت وجود او حركت ميكند.
درجه خودخواهي اين صوفي را ببينيد!
زنان نامدار
در كتاب صد شخصيت نامدار در عالم اسلام، در مورد عايشه، چنين ميخوانيم: «8 سال قبل از هجرت متولد شد (614 بعد از ميلاد) زني بسيار زيرك بود. مدت 10 سال با پيغمبر به سر برد. باوجود جواني، از بركت هوش سرشار يك محدث معتبر در عالم اسلام به شمار ميرود. حافظهاي بس قوي داشت. سؤالهايي كه زنها از پيغمبر ميكردند و او شنيده بود همه را به خاطر داشت. هيئتهايي كه از مناطق مختلف آمده بودند و خطبههايي را كه حضرت خوانده بود فراموش نكرده بود.
سؤالهاي بسيار دقيق و ظريفي درباره دين جديد از پيغمبر كرده است؛ به همين جهت، عدهاي او را بزرگترين طلبه و محدث زن در عالم اسلام ميدانند. در دوره ابو بكر و عمر، موقعيت اجتماعي خود را حفظ كرد. هميشه نظريات او مورد استفاده شخصيتهاي اسلامي قرار ميگرفت، ولي بعد از قتل عثمان، ساكت ننشست و با مخالفان علي همداستان شد ... در دوره معاويه، پس از 67 سال زندگي، درگذشت. معاويه از عايشه سخت ميترسيد، زيرا او شديدا با اقدامات او مخالف بود. زني باسواد، سخي، متواضع، سادهدل و باهوش بود. زندگي سادهاي داشت؛ در اتاق كوچكي زندگي ميكرد، غالبا در زمان حيات پيغمبر، از غذاي كامل بينصيب بود. در شب مرگ پيغمبر نه چراغي داشت كه روشن كند و نه غذايي داشت كه بخورد.
در دوره عمر كه همراهان پيغمبر و زنهاي او پولهاي زيادي ميگرفتند عايشه هرچه ميگرفت بين بينوايان تقسيم ميكرد. يكروز در ماه رمضان، عبد اللّه زبير به او يك كيسه درهم داد،
______________________________
(1). شيخ احمد جام، پيشين، حكايت 16، ص 15.
ص: 638
ولي او قبل از آنكه روزه را بشكند بين مردم تقسيم كرد. ناطق بزرگي بود. در مسائل فقهي صاحبنظر بود. بعد از علي، عبد اللّه بن عباس، و عبد اللّه بن عمر، عايشه يكي از بزرگترين شخصيتهاي علمي و عقلي عالم اسلام است.
خديجه، نخستين زن پيغمبر نيز از زنان نامدار اسلام است. در چهل سالگي با محمد 25 ساله ازدواج كرد. در آن روزگار، زنهاي عرب بسيار آزاد بودند، و خديجه راجع به اين ازدواج مستقيما با محمد (ص) گفتگو كرد. در روز عقد، ابو طالب و ديگر شخصيتها جمع بودند و ابو طالب خطبه عقد را خواند 25 سال بعد از ازدواج زنده بود و در اين مدت، حضرت، زن ديگري اختيار نكرد. براي محمد (ص) 6 فرزند آورد كه دو تا پسر بودند و در كودكي مردند، و دختران او فاطمه، زينب، رقيه، و ام كلثوم بودند. زينب با پسرعموي خود ازدواج كرد، رقيه و ام كلثوم با عثمان عروسي كردند (يكي بعد از ديگري) و فاطمه با علي ازدواج كرد.
پيغمبر به خديجه علاقه فراوان داشت؛ ميگفت: او قبل از همه به من ايمان آورد، موقعيت اجتماعي او در تبليغ و اشاعه اين مذهب بسيار مؤثر بود.
فاطمه، دختر پيغمبر، زني زيبا بود، 8 سال قبل از هجرت متولد شد. ابو بكر و عمر داوطلب ازدواج با او بودند ولي پيغمبر سكوت كرد، و بالاخره با ازدواج او با علي موافقت كرد و علي با فروش زرهي كه در جنگ بدر به دست آورده بود مقدمات عروسي را فراهم كرد.
هنگام عروسي، فاطمه كمتر از 18 سال داشت. علي كار و تلاش زيادي ميكرد تا قوتي به دست آورد. زنش نيز در خانه كار ميكرد؛ گندم آرد ميكرد و آب از چاه ميكشيد.
باوجود فقر شديد، هرگز گدايي را از خانه دور نميكرد. گاه تمام غذاي خود را به گدايان ميداد و خود گرسنه ميماند ... روزي سلمان براي كمك به فقيري به فاطمه رجوع كرد، او گفت:
سه روز است كه غذا نخوردهام، ولي پارچهاي داشت داد، و سلمان آن پارچه را فروخت غله خريد و به فاطمه داد و او آرد كرد و نان پخت. سلمان از او خواهش كرد كه چند قرص نان براي پسرهاي خود نگه دارد، او گفت: اين مال من نيست، زيرا من پارچه را براي خدا دادم.
پنج اولاد داشت: سه پسر به نام حسن، حسين و محسن، و دو دختر به نام زينب و ام كلثوم.
محسن زود مرد. فاطمه در دوران كوتاه زندگي، رنج فراوان كشيد. در جنگها از زخمهاي پدر خود و علي مراقبت ميكرد. در 28 سالگي بعلت كمخوراكي و گرسنگي درگذشت. پيغمبر در حق او ميگفت: «فاطمه ملكه زنهاست در بهشت».
ديگر از زنهاي نامدار عالم اسلام، ربيعه بصري قابل ذكر است. ربيعه در سال 713 ميلادي (95 ه. ق.) متولد شد. زني زاهد و عابد بود، تن به ازدواج نداد. حاكم بصره به او پيشنهاد عروسي كرد، ولي او نپذيرفت. شاگردان زيادي داشت؛ از جمله بابك بن دينار، شيخ بلخي و حسن بصري از شاگردان او بودند و نزد او تلمذ ميكردند. روزي سفيان ثوري نزد او از خدا براي سعادت و بهروزي خود كمك طلبيد، ربيعه گريست و گفت: تو بايد دنيا را طلاق بدهي ... وقتي به او چهل دينار دادند، نگرفت و گفت: خدايا، حتي از تو هرگز براي سعادت مادي خود طلبي نكردم، چگونه از اين مرد اين مبلغ را بگيرم؟ او به شاگردان خود ميگفت: هميشه كارهاي خوب خود را كتمان كنيد و به اين و آن نگوييد. چون بيماري را
ص: 639
ناشي از اراده خدا ميدانست هميشه امراض و ناراحتيها را تحمل ميكرد. روزي سرش به درختي خورد و خون آمد، يكي گفت: مگر احساس درد نميكني؟ گفت: نه، چنان غرق خدا هستم كه هيچچيز درك نميكنم، خدا مرا به اموري مشغول كرده كه به اين چيزها توجه نميكنم. علاقه به خدا را بدون هيچ پاداشي تبليغ ميكرد، و ميگفت: من به خدا براي پاداش خدمت نميكنم؛ نه ترسي از جهنم دارم و نه عشقي به بهشت. اگر براي سعادت آخرت خدمت كنم، بنده بدي هستم؛ من فقط براي عشق خدا خدمت ميكنم. گفتند كه آيا از شيطان تنفر داري؟ گفت: عشق خدا محلي براي تنفر از شيطان باقي نگذاشته است.
اشعار صوفيانه عالي گفته است: «خدايا اگر من تو را بخاطر ترس از جهنم عبادت ميكنم من را در جهنم سوزان جاي ده، و اگر به اميد بهشت عبادت تو را ميكنم مرا به بهشتيان ملحق مكن. ولي اگر بخاطر خودت، تو را عبادت ميكنم مرا از زيباييهاي جاوداني خود بينصيب مگردان.» «1»
يك زن دانشمند
در تاريخ مبارزات و احتجاجاتي كه بين شيعه و سني رخ داده است گفتگوها و محاوراتي كه بين كنيزكي حسنيه نام با ابراهيم بصري در محضر هارون الرشيد روي داده است، قابل توجه و شايان نقل است: «شيخ ابو الفتوح رازي ميگويد كه در ايام خلافت هارون، يكي از تجار بغداد اموالش را از دست داد و به وضعي نكبتبار مبتلا شد. او كنيزكي داشت حسنيه نام؛ همينكه وضع اسفبار خود را با وي در ميان نهاد، كنيزك گفت، اي خواجه صلاح در آن است كه مرا به نزد هارون بري و براي فروش عرضه كني، و اگر قيمت پرسد صدهزار دينار زر در بها طلبي، و اگر از علت گراني پرسد، بگو همه علماي ملت را جمع كند تا با من در علوم دينيه مباحثه كنند تا من بر همه فائق آيم.
تاجر گفت، حاشا من اين كار نكنم، چه، ميشود كه آن ظالم چون از حسن صورت و اوصاف تو مستحضر شود، فورا تو را از من بگيرد و بيتو زندگي براي من دشوار است؛ زيرا فقط تسلي خاطر من تويي. حسنيه گفت: مترس كه به بركت اهل بيت ... تا مرا حيات هست كسي مرا از تو جدا نتواند كرد. پس از تأمل بسيار، خواجه نزد يحيي برمكي، وزير هارون الرشيد، رفت و موضوع را با وي درميان گذاشت. يحيي گفت: برو كنيز را بيار، تاجر اطاعت كرد. يحيي چون حسن طلعت و فصاحت حسنيه را بديد متحير ماند، بيدرنگ نزد هارون رفت و قضيه حسنيه را بيان كرد. هارون گفت، حسنيه را حاضر كردند. چون حسنيه درآمد، برقع بر روي كشيده و شعري چند در مدح وي بخواند. هارون را بسيار خوش آمد، گفت تا برقع از روي او برداشتند. چون رويش را زيبا و دلنشين يافت خواجه وي را فراخواند و بهاي كنيزك را پرسيد. خواجه گفت:
صدهزار دينار طلا. هارون برآشفت و سبب آن پرسيد. خواجه گفت: بدانجهت كه اگر جميع علماي مملكت تو جمع شوند، در علوم دينيه او را ملزم و محكوم نتوانند كرد.
هارون به خواجه گفت: اگر ملزم و محكوم گردد، بگويم گردن تو بزنند و كنيزك مرا باشد.
______________________________
(1). جميل احمد پاكستاني، صد شخصيت نامدار در عالم اسلام، ترجمه دكتر محمد حسين تمدن، چاپ لاهور 1971، (به اختصار).
ص: 640
خواجه گفت، اگر محكوم نشود، چكني؟ هارون گفت صدهزار دينار تو را دهم و كنيزك نيز تو را باشد. همينكه موافقت روي داد، هارون كنيزك را نزد خود خواند و از مذهب وي پرسيد.
گفت، بر طريقه دين پيغمبر و آل او هستم. هارون پرسيد كه بعد از پيغمبر كه خليفه او بود، حسنيه گفت، بفرماي تا علما را حاضر كنند تا آنچه توانم بگويم. اگر كسي را در مذهب من سخني باشد، به حقيقت و راستي جواب گويم. هارون دريافت كه با او همكيش نيست و يحيي را گفت كه اين كنيزك را بكشند.
وزير گفت، اي امير المؤمنين. اين كنيزك دعوي بزرگي كرد. اگر از علما مغلوب شود بايد وي را به قتل رسانيد و اگر علما را مغلوب سازد رعايت وي بر خليفه زمان لازم باشد، هارون با اين نظر موافقت كرد و فرمان داد تا علماي مملكت را جمع كردند. در اين مجلس كه چهارصد نفر از علماي بزرگ از جمله شافعي و ابراهيم نظام بصري شركت داشتند، چون مجلس منعقد شد، ابراهيم بر كرسي زرين جاي گرفت. هارون فرمان داد تا حسنيه را حاضر كردند. وي پس از ثناي هارون، در برابر ابراهيم قرار گرفت. هارون به حسنيه گفت، شروع كنيد.
حسنيه خطاب به ابراهيم گفت، تويي كه صد جلد از مصنفات تو در ميان مردم مشهور است و خود را وارث علم رسول ميداني؟ ابراهيم برآشفت و گفت، سخريه ميكني، مرا با كنيزكي مباحثه كردن چه مناسبت است يحيي گفت، انظر الي ما قال و لا تنظر الي من قال؛ يعني، ببين چه ميگويد و به گوينده نگاه مكن. حسنيه گفت، بپرس. ابراهيم شروع به پرسيدن كرد و در مقابل جوابهاي كافي شنيد، بطوريكه هارون و اركان دولت از حسن تقرير او حيران ماندند.
حسنيه گفت، اي ابراهيم، مناظره به طول انجاميد، ميترسم خليفه را ملالي روي دهد. اگر رخصت باشد من نيز سؤال كنم.
ابراهيم گفت، سه مسأله ديگر بپرسم، اگر جواب گويي سكوت كنم. حسنيه گفت، بپرس، ابراهيم سؤال كرد كه بعد از پيغمبر خليفه كه بوده؟ حسنيه گفت، آنكه سابق الاسلام بود. ابراهيم گفت، كه سابق الاسلام بود؟ حسنيه گفت، آنكه داماد و پسرعم و برادرش بود.
هارون از اين سخن متغير شد. ابراهيم چون هارون را متغير يافت، دلير شد و گفت به چه دليل ميگويي كه علي سابق الاسلام بود، من ميگويم كه ابو بكر، وقتي كه ايمان آورد چهل سال داشت و علي در آنوقت كودك بود و ايمان و طاعت و كفر و معصيت او را اعتباري نيست.
حسنيه گفت، اگر من به تو ثابت كنم كه ايمان و طاعت و كفر و معصيت كودك را اعتبار هست و كودك چنانكه تو ميگويي در معرض ثواب و عقاب الهي است، اقرار ميكني كه ايمان علي را در دوران كودكي ارزش و اعتبار هست. ابراهيم گفت، اگر به دليل واضح اين مطلب را ثابت كني، اقرار كنم. حسنيه گفت، چه ميگويي در باب پسري كه خضر به قتل رسانيد، چنانكه نص قرآن در قضيه خضر و موسي به آن شاهد است. ابراهيم بگو، ببينم كه كشتن آن طفل به استحقاق بود يا خضر ظالم بود، درحاليكه در قرآن از خضر به نيكي ياد شده است.
ابراهيم بدون آنكه جوابي گويد، گفت از اين مسئله درگذشتيم. پس گفت، چه مي- گويي از حق عباس و علي كه بر سر ميراث پيغمبر منازعت كردند و هريك ميگفت كه حق
ص: 641
من است و داوري نزد ابو بكر بردند. و چون دو نفر نزد حاكمي روند، بيشك فقط يكنفر سخن به حق ميگويد. مقصود ابراهيم از طرح اين سؤال آن بود كه اگر حسنيه گويد عباس بر باطل بود، باعث رنجش خليفه شده جانش در معرض خطر ميافتد و اگر بگويد علي بر باطل بود، ابطال مذهب خود كرده است. حسنيه گفت، اي ابراهيم، بايد جواب اين سؤال تو از قرآن بدهم، چنانكه در قرآن مذكور است، جبرئيل و ميكائيل دعوي به نزد حضرت داود بردند تا خطاي او را در حق زنش به او بنمايند. پس اي ابراهيم، بگو كدام يك از اين دو ملائكه بر حق و كدام بر باطل بود؟ ابراهيم گفت، هر ده بر حق بودند و بجهت اصلاح و تأديب داود بود كه دعوي به نزد او بردند. حسنيه گفت، اللّه اكبر! همينطور مرتضي علي و عباس هردو برحق بودند و بجهت تنبيه و تأديب ابو بكر نزد وي رفتند. عباس گفت، ميراث مراست و عم پيغمبرم، علي گفت، حق من است كه ابن عم و برادر و وصي و داماد پيغمبرم و دخترش در خانه من است و حسن و حسين فرزندان منند.
ابو بكر چون سخن ايشان شنيد، گفت، و اللّه از پيغمبر شنيدم كه گفت علي وصي و وارث و قاضي دين من است. چون عباس اين سخن از ابو بكر شنيد، در غضب شد و گفت، اگر چنانكه خود گويي اين سخن را از پيغمبر شنيدي، چرا به خلافت نشستي؟ ابو بكر گفت، شما به جنگ من آمدهايد و غرض شما محاكمه نيست و از مجلس برخاست. ابراهيم چون اينها را شنيد، گفت از اين مسأله نيز درگذشتيم. بگو عباس فاضلتر بود يا علي. حسنيه گفت، بگو كه حمزه فاضلتر بود يا محمد. چرا در ميان علي و عباس افتادهاي؟ اگر عباس فاضلتر بود، فخر علي است، و اگر علي فاضلتر بود فخر عباس است كه چون او برادرزادهاي دارد. اين جوابهاي حسنيه هارون و ساير مجلسيان را متحير ساخت. حسنيه در پايان گفت اگر اجازه باشد من ترا يك سؤال كنم. اي ابراهيم بگو چون پيغمبر از دنيا رفت، خليفه تعيين كرد يا نه، ابراهيم گفت، نكرد. حسنيه گفت، در اين عمل پيغمبر بر خطا بود يا صواب و كساني كه تعيين كردند بر صواب بودند يا بر خطا، نسبت خطا بر كدام ميدهي، بر پيغمبر يا خلفا؟ ابراهيم جواب نداد، زيرا اگر نسبت خطا بر پيغمبر ميداد، برآورنده دين ايراد ميگرفت، و اگر خلفا را خطاكار ميدانست بطلان مذهب خود را ثابت كرده بود و از هارون نيز بيم داشت و به اين ترتيب محكوم منطق كنيزك گرديد. خليفه به عهد خود عمل كرد و كنيزك را به ترك بغداد توصيه نمود تا از صدمه مخالفين در امان بماند.» «1»
ديگر از زنان فقيه فاطمة الفقيهه دختر علاء الدين محمد بن احمد سمرقندي فقيه قرن ششم هجري است. براي نشان دادن پايه اطلاعات اين زن كافي است يادآور شويم كه شوهر وي علاء الدين ابو بكر كاشاني هروقت از حل مسائل فقهي عاجز ميماند، از رأي صائب همسر با استعداد خود استمداد ميجست.
يكي ديگر از زنان دانشمند «آمنه بيگم» دختر محمد تقي و همسر ملا محمد صالح- مازندراني است. اين زن كه در اوايل قرن يازدهم هجري ميزيسته، در حل معضلات به شوهر
______________________________
(1). از كتاب شيخ ابو الفتح رازي، به نقلي از تاريخ ايران (سرجان ملكم) پيشين، ص 33- 130 (به اختصار).
ص: 642
خود كمك ميكرده. ميگويند شبي كه وي به خانه شوهر خود قدم گذاشت، وي را غرق مطالعه ديد، يكبار پس از وقوف بر مشكل شوهر خويش، جواب آن را روي كاغذ نوشت ولاي كتاب گذاشت، ملا محمد پس از اطلاع از اين جريان به كمال فضل عيال خود پيبرد. اين زن روشنفكر و انقلابي، چنانكه ضمن نهضت بابيه خواهيم ديد، در راه رفع حجاب و آزادي مردم ايران از قيد خرافات تلاشها كرد و جان خود را در اين راه از كف داد.
بطوريكه از سفرنامه ابن بطوطه برميآيد، در ايامي كه وي در دمشق بود، از 14 تن از دانشمندان اجازه روايت عام ميگيرد كه دو تن از آنها زن بودند. اين گفته ميرساند كه در قرون پيش، زنان نيز به مقام اجتهاد و ارشاد مذهبي ميرسيدند.
زنان پزشك:
در ميان مسلمانان، زنان پزشك كم نبودند، از آن جمله اخت الحفيد اندلسي و دخترش كه از علم طب بخصوص در بخش بيماريهاي زنان سررشته كامل داشتند ... زينب پزشك بني اود از زنان نامي دوره امويان است كه در شام طبابت ميكرده است، بخصوص در علم جراحي چشم ماهر بوده است. پارهاي از آنان به علم و ادب نيز شهرت داشتهاند، مانند شهده دينوي و بنت دهين اللوز- دمشقي و غيره، كه نابغه زمان خود به شمار ميآيند. «1»
زنان آوازهخوان:
از اواخر عصر اموي و عباسي موسيقي و آواز در بين ملل اسلامي طرفداراني پيدا كرد. غير از مردان، زناني چون جميله، حبابه، سلامه، عقيله و غيره شهرت زيادي كسب كردند. «2»
وضع زنان در دوره خلفاي عباسي
جرجي زيدان مينويسد: «سفاح، مؤسس سلسله عباسي، فقط يك زن داشت. منصور پيش از مرگ، پسر خود مهدي را سفارش كرد كه زنان را در كار مملكت مداخله ندهد، با اينهمه خيزران مادر هرون، در ايام خلافت هادي و هرون، همهكاره دولت بود، و يحيي وزير هرون فرمانبردار خيزران گشته به دستور آن زن رفتار ميكرد. خيزران در نتيجه اين اختيارات، املاك و اموال زيادي گرد آورد، به قسمي كه درآمد املاك او بسالي 160 ميليون درهم، يا نصف عايدات مملكت عباسي، بالغ شد؛ در صورتي كه درآمد متمولترين اشخاص امروز (زمان تأليف كتاب، 1902) منتها دوسوم درآمد خيزران ميشود. مثلا درآمد راكفلر، ميليونر مشهور امريكايي، سالي ده ميليون- و نيم ليره است و درآمد خيزران ده ميليون و نيم دينار بوده است ... ارزش پول در آن روزها سه برابر امروز بود. پس اگر هر ديناري را نيم ليره حساب كنيم درآمد راكفلر دوسوم درآمد خيزران ميشود.
اين زن طمعكار و جاهطلب (خيزران) بقدري شقاوت داشت كه به محض احساس تمرد در فرزندش، هادي، كساني را مأمور كرد تا او را كشتند. و بيخود نبود كه هارون پس از مرگ چنين مادري، نفس راحت كشيد و اموال او را تصرف كرد و بسياري از املاكش را به ديگران تيول داد.
______________________________
(1). تاريخ تمدن اسلام، پيشين، ج 3، ص 276.
(2). همان، ص 299.
ص: 643
با اينهمه خيزران زني كاردان و باتدبير و دانشمند بوده و در دوره طلايي عباسيان ميزيسته است، و مالاندوزي او در آن دوره، چندان شگفتي نداشت. شگفتي در آن است كه در دوره افول قدرت عباسيان، مادر بعضي از خلفا با تهي بودن خزانه، اموال زيادي اندوخته بودند، مثلا در سوراخ و پستوي دالانهاي عمارت قبيحه (مادر خليفه عباسي) دوميليون دينار و مقدار زيادي جواهرات و اشياء نفيس يافتند. از آنجمله مقدار زيادي زمرد قيمتي و مرواريد داشت و ياقوت سرخي كه بهاي آن را دوميليون دينار تخمين زدند، و عجيب اينكه پسر همين مادر، براي پنجاه هزار دينار كشته شد و مادر به حال وي ترحم نكرد، و از آنهمه دارايي، اين مبلغ بالنسبه مختصر را نداد و جان پسر را نخريد.
درآمد مادر محمد بن واثق سالي دهميليون دينار يعني معادل درآمد خيزران مادر هرون بود، و اين خود بسيار عجيب است كه در دوره انحطاط و بيپولي خلفا، درآمد يكي از زنهاي آن خاندان سالي دهميليون دينار بوده است.
مادر مقتدر وقتي مرد و خواستند او را در گور بگذارند، ششصدهزار دينار از گورش در آوردند كه پيش از مرگ در آنجا نهفته بود و كسي از آن خبري نداشت و عجب آنكه مقتدر در آن موقع بياندازه تنگدست بود، و در خزانه چيزي نداشت. البته وضع مادران ساير خلفاء در ساير ممالك اسلامي نيز به همين منوال بود ... در نتيجه، اموال عمومي ميان زنان و سرداران و ملازمان قسمت ميشد و آنان را از اين پولهاي گزاف، انواع و اقسام تجملات فراهم ميساختند.
دسته ديگر از زنان حرمسرا، آفت زر و سيم محسوب ميشدند و به نام گيسسفيد (قهرمانه) امور حرمسرا و كاخ خلفاي عباسي را در دست داشتند و با همدستي وزيران و سرداران، هرچه مي- خواستند ميگرفتند و مياندوختند و در امور مملكت مداخله مينمودند ...» «1»
چنانكه قبلا گفتيم، پولهايي كه زنان درباري به شعرا و ديگر متملقان ميدادند، يا براي عيش و نوش خود مصرف ميكردند، با بيرحمانهترين وضعي، بعنوان خراج و جزيه و غيره از ملل تابع ميگرفتند و بدون احساس مسئوليت حيفوميل ميكردند.
اسلام و حجاب
حجاب كمابيش قبل از اسلام نيز وجود داشت. بنا به مندرجات تورات و انجيل، زنان از روزگار قديم با برقع روي خود را ميپوشيدند. در باب بيست و چهارم از «سفر پيدايش» آمده است كه «چون رفقه از آمدن اسحاق بوسيله غلام خود آگاهي يافت، برقع برگرفته خود را بپوشيدي.»
«بعقيده پولس، حواري معروف: نقاب، شرف زن است. «پس اگر گيسو فرو گذارد اين مايه بزرگواري اوست؛ چه گيسو جانشين برقع است.» در بين يونانيان و روميان باستان نيز زنان از بيحجابي كامل برخوردار نبودند. اسلام از مؤمنان خواست كه چشم فروپوشند و فروج خود نگاه دارند كه اين براي ايشان پاكيزهتر است: (يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكي لَهُمْ ...) حجاب آنچنان كه در همه آيات آمده مانع از آن نبود كه در حيات پيغمبر (ص) زنان با مردان به ميدان جنگ بيرون روند و در نماز مسجد حضور يابند، و به تجارت و ساير مشاغلي
______________________________
(1). همان، پيشين، ج 2، ص 155 به بعد (به اختصار).
ص: 644
كه براي زنان و مردان متساويا مباح شناخته شده بپردازند.» «1»
در سوره 33 احزاب آيه 59، از لزوم حجاب سخن رفته است. «اي پيغمبر با زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه خويشتن را به چادر فرو پوشند كه اينكار براي اينكه به عفت و حريت شناخته شوند و از تعرض و جسارت آزار نبينند بسيار بهتر است (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ ...» و نيز در سوره نور، آيه 31، چنين آمده است: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ ...» (اي رسول زنان مؤمن را بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را از عمل زشت محفوظ دارند، و زينت و آرايش خود جز آنچه قهرا ظاهر ميشود بر بيگانه آشكار نسازند؛ و بايد سينه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشانند و زينت و جمال خود را آشكار نسازند، جز براي شوهران خود و پدران و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود و پسر برادر و خواهران خود و زنان خود (يعني زنان مسلمه) و كنيزان ملكي خويش و اتباع خانواده كه رغبت به زنان ندارند؛ از زن و مرد يا طفلي كه هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نيستند.- از غير اين اشخاص احتراز كنند.) جرجي زيدان مينويسد: «اگر مقصود از حجاب، پوشانيدن تن و بدن است، اين وضع پيش از اسلام و حتي پيش از ظهور ديانت مسيح معمول بوده و ديانت مسيح هم تغييري در آن نداده و تا اواخر قرون وسطي، در اروپا معمول بوده و آثار آن هنوز در خود اروپا باقي مانده است. و اگر مقصود از حجاب، زنداني ساختن زن در خانه و جلوگيري از معاشرت با مردان است، بايد گفت كه اين وضع ميوهاي از ميوههاي درخت تمدن اسلامي است و پيش از آن شايع نبوده و همينكه مسلمانان كاملا با زندگي تجملي و عياشي آشنا شدند، قضيه حجاب بيشازپيش شدت يافت، و راجع به آن دقتهاي فوق العاده مبذول گشت. سابقا گفتيم كه زن بدوي عرب در همه چيز با مرد برابر بود و چهبسا كه از ميان همان چادرهاي صحرايي، زناني درآمدند كه در امور بازرگاني و ادبي و دليري و خردمندي و هشياري و غيره نابغه محسوب ميشدند، ولي بعد از ظهور اسلام كنيزان و اسيران فراوان گشتند، و مردان هم خواجههاي متعدد يافتند. طبعا زن و مرد از هم بدگمان شدند و آن غيرت و علاقهمندي سابق را از دست دادند. و چون اختيارات مرد بيشتر بود، از اوايل سلطنت امويان، زنان در خانه محبوس گشتند و خواجگان سفيد و سياه براي مراقبت رفتار آنان معين شدند، و در نتيجه، جنگها و غزوات اسلامي روزبهروز بر تعداد كنيز و غلام افزوده ميشد و هر مرد مسلماني ميتوانست چند كنيز و غلام در اختيار داشته باشد. و چون نزديكي با كنيزان و تعدد زوجات مانع شرعي نداشت، بالطبع بين زنان و مردان اختلاف و بدگماني فزوني گرفت و صفا و صميميت و همكاري مشفقانهاي كه قبل از اسلام بين زنان و مردان وجود
______________________________
(1). احمد آرام، «اسلام و حجاب: فصلي از كتاب محمود عقاد»، راهنماي كتاب.
ص: 645
داشت، اندكاندك رو به سستي نهاد ...
مردان در صدد محبوس ساختن زنان برآمدند، و با گذشت زمان، از روي ترس و ناچاري به اين نتيجه رسيدند كه كارهايي كه براي مردان حلال است، براي آنان حرام و نامشروع است.
مردان، زنان خود را در پشت پرده ميگذاشتند و خود با كنيزان و غلامان سرگرم ميشدند و بندرت با زن خويش همسفره و همبستر و همنشين ميشدند، و او را موجودي مكار و حيله- باز ميپنداشتند، و افتخار مردان بر اين بود كه زن را از حجله تا گور در خانه حبس كنند؛ در حاليكه در قرآن بموجب آيه 20 از سورة الروم، به مردان توصيه شده است كه با زنان با مهر و محبت رفتار كنند: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (از آيات الهي يكي اينكه براي شما از نوع خودتان جفت آفريد تا بوسيله آنان آسايش يابيد و خداوند ميان شما و آنان دوستي و مهرباني برقرار ساخت. و نيز در سوره نساء، آيه 23، چنين آمده است. «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» (با زنان به نيكي معاشرت كنيد) ولي عملا اكثر مردان مراعي عدل و انصاف نبودند.
زنان مسلمان تا اواخر قرن 19 ميلادي (اوايل قرن چهاردهم هجري) در تحت فشار شديد، زندگي ميكردند. سرانجام در نتيجه اشاعه تمدن غرب، عدهاي چون شيخ احمد فارس- الشدياق و قاسم بك امين در تركيه و مصر و ديگر ممالك اسلامي، به نشر كتابها و مقالاتي در پيرامون حقوق زنان همت گماشتند، و بتدريج زنان شرق نيز در سايه اتحاد و اتفاق، حقوق و اختياراتي كسب كردند.» «1»
تعدد زوجات
اشاره
با اينكه تعدد زوجات در اسلام مشروط است، و فقط كساني مي- توانند بيش از يك زن بگيرند كه بتوانند در نفقه و در محبت با زنان خود، راه انصاف و عدالت بپويند، معذلك اكثر مسلمانان از سر خودخواهي بدون توجه به آيه 3 از سوره نساء، كه ميگويد: «فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ ...
(دو تا سه تا چهار تا زن بگيريد، ولي اگر نميتوانيد بين آنها عدالت برقرار كنيد بيش از يك زن اختيار نكنيد.) به يك زن قناعت نميكردند، صرفنظر از نابغهاي مثل حضرت محمد (ص) كه ميتوانست 9 زن عقدي را با رعايت عدل و انصاف اداره نمايد، و يا شخص متقي و شرافتمندي چون علي كه ميتوانست «4 زوجه عقدي و 17 كنيز را عادلانه نگهداري كند، متأسفانه مردم عادي از چنين نيروي اخلاقي برخوردار نبودند با اينحال آنان نيز براي اقناع، تمنيات نفساني، از گرفتن زنهاي متعدد و تمتع از كنيزان سفيد و سياه خودداري نميكردند. البته بندرت زنهايي بودند كه ظاهرا از تعدد زوجات شوهران خود رنج نميبردند؛ چنانكه «زبيده، زن هرون الرشيد، براي آنكه از عشق شوهر خود نسبت به «دنانير» (يكي از كنيزان زيباي حرم) بكاهد، خود چندين كنيز ماهپيكر به هارون تقديم نمود، گاه هم زنان براي ثواب آخرت، زن جواني به شوهر خود هديه ميدادند. شيخ جبرتي تاريخنويس مصري ميگويد، زنان پدر من بسيار خداترس بودند؛ از جمله يكي از آنها گاهوبيگاه براي ابراز نهايت محبت خود به پدرم، كنيزان ماهرو ميخريد و آنان را آرايش ميكرد و جامه فاخر ميپوشانيد و پيش
______________________________
(1). تاريخ تمدن اسلام، پيشين، ج 5، ص 102 به بعد (به اختصار).
ص: 646
پدرم ميفرستاد، و اجر اين كار را از خدا ميطلبيد. پدرم كه اين را ميديد، علاوه بر زنان تقديمي، زنان ديگري اختيار ميكرد، و آن بانوي نيكوكار به اين عمل اعتراضي نميكرد.» «1» ناگفته نماند كه پيشوايان مسيحيت با اينكه در مكتب مذهبي خود نص صريحي كه از تعدد زوجات جلو- گيري كند نيافته بودند، بنا به مصلحت عموم، با تأويل و تفسير پارهاي آيات، تعدد زوجات را عملي حرام و غيرمشروع شمردند. «2» ولي در جهان اسلامي اعيان و اشراف و ثروتمندان از مقررات موجود، به نفع خويش و به زيان زنان استفادهها كردند.
زنان نصير الدوله:
در حبيب السير، ضمن توصيف دوران خلافت القائم بامر الله، چنين آمده است: «نصير الدوله به علو همت و حسن سياست ... اتصاف داشت ... به عده ايام سال، 360 سريت گرفته بود و هر شب با يكي از ايشان مباشرت مينمود، و ديگر با آن كنيزك خلوت نمي- كرد، مگر در سال ديگر نوبت به وي ميرسيد ...»
طلاق
اشاره
بعضي از دانشمندان و فقهاي روشنبين عالم اسلام طلاق را، مانند تعدد زوجات، عملي مكروه و ناروا شمردهاند- با توجه به آيه 40 سورة النساء: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما» (اگر بيم جدايي بين زن و مرد پديدار شد، يكي از خاندان زن و ديگري را از خاندان شوهر بعنوان داور برگزينيد و ميان آن دو را سازش دهيد ...) و آيه 24 از سوره نساء:
«فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً.» (گاه ميشود كه زنتان را نميپسنديد، ولي بايد بدانيد كه گاه هم چيزي يا كسي را نميپسنديد و خداوند در همان چيز يا كس سود بسيار نهفته است). ميتوان چنين نتيجه گرفت كه طلاق در عين مجاز بودن، عملي نامطلوب و نفرتانگيز است. «با اينهمه بسياري از صحابه بطور وفور زن ميگرفتند و طلاق ميدادند؛ چنانكه حضرت امام حسن 250 تا 300 زن اختيار فرمود و بسياري را طلاق داد، و پدر بزرگوارش بالاي منبر ميفرمود: پسر من، حسن، زنها را زودزود طلاق ميدهد به او زن ندهيد.
مغيرة بن شعبه نيز 250 تا 300 زن گرفت و طلاق داد. «3» يكي از موجبات كثرت طلاق همانا حجاب ميباشد، زيرا جواني كه زن را ناديده ميگيرد، اگر سيما و اخلاق او را نپسنديد يگانه اميد نجات و راه گريزش طلاق است كه اگر او را ديد و خلاص كند در صورتي كه مقررات اسلام صريحا تأكيد كرده كه مرد ميتواند و بايد پيش از نامزدي و عقد، زن خود را ببيند، و اگر به اين روايت عمل شود، البته طلاق كمتر رخ ميدهد.» «4»
ويل دورانت مينويسد:
در قرن اول هجري، مسلمانان زن را در حجاب نكرده بودند. مردان و زنان با يكديگر ملاقات ميكردند و در كوچهها پهلوبهپهلو ميرفتند و در مسجد باهم نماز مي- كردند. عايشه دختر طلحه همسر مصعب بن زبير روي نميپوشيد. چون مصعب او را ملامت كرد، گفت: خداي تعالي مرا به زيور جمال آراسته و دوست دارم مردم
______________________________
(1). همان، ص 106 (با اندكي تصرف).
(2). ج 2، ص 312.
(3). تاريخ تمدن اسلام، ج 3، ص 107.
(4). همان، ص 108- 107 (به تصرف).
ص: 647
آن را ببينند، و كرم خدا را بدانند. هرگز آن را نخواهم پوشيد. به خدا من عيبي ندارم كه كسي از آن سخن تواند گفت. «1»
محلل:
عايشه نقل ميكند: «من و ابو بكر در حضور پيامبر بوديم كه زن رفاعه نزد او آمد و گفت: يا رسول خدا من زوجه رفاعه بودم، او مرا مطلقه ساخت و با تكرار سهبار صيغه طلاق، طلاق مرا قطعي كرد. بعد از او به زوجيت عبد الرحمن بن زبير درآمدم. اما يا رسول الله، او فقط چيزي شبيه ريشه اين چادر دارد ... پيامبر فقط تبسمي بر لب آورد و به آن زن گفت: شايد ميل تو اين باشد كه نزد رفاعه بازگردي، اين كار ميسر نيست مگر اينكه با اين شوهر نزديكي كني؛ و اين رويه پس از اين واقعه سنت گرديد.» «2» (فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّي تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ).
به اين ترتيب، در اسلام اگر كسي سهبار زن خود را طلاق داد ديگر روا نيست آن زن و شوهر بار ديگر به هم نزديك شوند مگر اينكه زن به ديگري شوهر كند. پس از پايان عده، براي آنكه طلاق شرعي تحقق يابد بايد بر جريان طلاق دو مرد مسلمان عادل گواهي دهند. مخصوصا تأكيدشده كه در ايام عده، زنان را از منازل و خانههايشان بيرون نرانند (لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ)، در نفقه و مسكن به آنها آزادي نرسانند. بايد به زناني كه حامله هستند تا وضع حمل، نفقه بدهند. و اگر پس از وضع حمل فرزند شما را شير داد بايد اجرت او را با قرارداد متعارف بين خود بپردازيد پس از سپري شدن دوران عده، نبايد زنان را از شوهر كردن منع كرد، و نيز نبايد آنها را آزار و اذيت نمود تا از تمام يا قسمتي از مهر خود درگذرند.
اگر زن مطلقه، حامله است تا دو سال پس از وضع حمل، بايد مرد نفقه و كسوه او را بدهند. به اين ترتيب، پس از ظهور اسلام، مناسبات زن و مرد كه سخت آشفته و درهم بود تا حدي نظم و قرار گرفت. بطوريكه علامه شبلي پاكستاني نوشته است، قبل از اسلام، بين اعراب، زن بكلي از حق الارث محروم بود؛ پدر كه ميمرد، زنانش مثل ساير اموال بين پسرها تقسيم ميشد. گاه در جريان نكاح، دو مرد زنان خود را براي مدت معيني مبادله ميكردند.
اگر چند مرد با يك زن آميزش ميكردند و روز دوم و سوم، آن زن پيش يكي از آنها آدم مي- فرستاد و پيغام ميداد من از شما حمل برداشتهام، طفلي كه بعدا به دنيا ميآمد اولاد آن مرد شمرده ميشد. اگرچند مرد با يك زن همبستر ميشدند، هروقت فرزندي پيدا ميشد يكنفر قيافهشناس براي حل مسأله مداخله ميكرد. وقتيكه او ميگفت كه اين نطفه فلان شخص است، طفل نوزاد اولاد آن شخص محسوب ميشد ... «3»
بعضي از مردها كه اولاد پسر ميخواستند، زنانشان را وادار ميكردند كه با مردان
______________________________
(1). تاريخ تمدن (تمدن اسلامي)، كتاب چهارم، بخش دوم. ص 113.
(2). ر. پ. آ. دزي، فرهنگ البسه مسلمانان، ترجمه حسينعلي هروي، ص 26 به بعد.
(3). ر. ك: حسن صدر، حقوق زن در اسلام، ص 238.
ص: 648
قويهيكل همبستر شوند، به اين اميد كه صاحب فرزندي رزمجو، شجاع و غارتگر شوند.» «1»
حجاب در كشورهاي اسلامي
حجاب پس از اشاعه اسلام بيشتر در بين طبقات ممتاز و متمكن رايج بود «... در شرق، ... با گسترش اسلام، در قرن نهم ميلادي (سوم هجري) در حجاب زنان وضعي كمابيش انقلابي پديدار شد؛ زيرا در اين دوران، دهها ميليون زن وابسته به طبقات زحمتكش، نظير كارگران و دهقانان و كنيزان تازهمسلمان، چون حجاب را مانع كار و فعاليت روزانه خود ميديدند، از استفاده از آن سرباز ميزدند. به اين ترتيب، زناني كه اغنام و احشام را در مراتع و مزارع ميچرانيدند، رختشوياني كه كارشان شستن لباس در كنار رودخانهها بود، گروه عظيم زنان ريسنده، رنگرز، بافنده و غيره كه ساكنان «ربض» (يعني بيرون شارستان و محلات كارگري) بودند، هرگز نميتوانستند خود را در چادر محبوس كنند و از فعاليتهاي روزانه دست بكشند. به اين ترتيب، در آن دوران، تنها «حرات» قهندزها و «ستيها» «2» ي شهرستانها، يعني زنان امرا و خواجگان و خواجهشماران، كه عبارت باشند از زنان طبقات ممتاز، كه كار مشخصي نداشتند، خود را در حجاب مخفي مي- كردند. بنابراين، حجاب معرف مذهب نبود، بلكه فقط نجابت و برتري اجتماعي زنان را مشخص ميكرد. تا در حدود 1880 م. (1298 ه.) چادرهاي زنان رنگارنگ و بسيار زيبا بود. در اين وقت، سياحان و جهانگردان فرنگي كه به اسلامبول ميآمدند، از زنان مسلماني كه در قبرستانها ايستاده بودند عكسبرداري ميكردند. اين امر، و انتشار رمان «پيرلوتي» به نامAziadee )يعني آزاده خانم)، كه داستان معاشقات يكنفر فرنگي با زوجه يك افندي مسلمان است، موجب نارضايي سلطان عبد الحميد خان شد، و فرمود كه من بعد خانمها چادرهاي سياه بپوشند و پيچه بزنند، و اين عادت كمكم به ساير بلاد از جمله به تبريز و تهران سرايت كرد؛ و بعدها (در عهد آتاترك) كشف حجاب نيز از 1924 (1343 ه. ق) به بعد كه در اسلامبول معمول شد و بعد به تهران راه يافت. در نتيجه، زنها مانند مردها، مقلد صرف عادات ظاهري اروپاييان و تابع «مد» پاريس و لوسآنجلس شدند.
چون سن دختران از نه سالگي ميگذشت، كاملا از روش و سنن مادران خود پيروي ميكردند.
موضوع ديگري كه بعضيها از مفهوم آن اطلاع صحيحي ندارند «حرم» است. حرم به معني دقيق كلمه، به منطقه و حريم مقدسي گفته ميشد كه زنان در آنجا منزل داشتند، يعني آن بخشي از منزل، كه خانواده، يعني زنها و بچهها در آن سكونت ميكردند و كاملا به روي اجانب بسته بود.
قبل از اسلام زنان وابسته به طبقات ممتاز محدوديتهائي داشتند ولي با قبول اسلام اين محدوديتها تثبيت شد اما زنان وابسته به طبقات محروم در تمام ساعات در كوي و برزن به كار و فعاليتهاي معمولي خود مشغول بودند.
حرمسرا، عبارت از ساختماني بود شامل حياط مشجر و گلكاريشده، و آبدان و ايوان
______________________________
(1). مأخوذ از: صحيح بخاري.
(2). خاتون.
ص: 649
و مهتابي و غيره كه زنان در آن زندگي ميكنند و غير از مردان خانواده، احدي در محوطه آن قدم نميگذاشت، مگر كنيزان، و احيانا خادمان كه به عنوان خدمتكار در قسمت اندروني زندگي ميكردند.
بااينحال، گاهي فالگيران، ستارهشناسان، پزشكان كه كمابيش دورهگرد بودند، (مگر آنها كه دكان پزشكي يعني عطاري داشتند)، و كسبه دورهگرد و نقالان به داخل حرمسرا خوانده ميشدند. در اين موارد، زنان نخست خود را در حجاب مخفي ميكردند سپس با آنان وارد گفتگو ميشدند. حرم محل زندگي خانوادگي بود. تعدد زوجات با آنكه شرعا تجويز شده بود، اصل كلي و مورد علاقه عموم مردان نبود؛ چه نگاهداري چندين زن در يك خانه، گذشته از جنبه اخلاقي، از نظر مالي و اقتصادي، براي همهكس امكانپذير نبود، زيرا ازدواج و پرداخت مهر و نگهداري و تأمين غذا و ساير تنقلات آنها و تحمل اعتراضات زنان و مخارج فرزندان فقط از عهده اعيان و اشراف برميآمد، و ناچار اكثريت مردم به يك زن قناعت ميكردند.» «1»
چنانكه گفتيم «در دوران قرون وسطي، قسمت اعظم عمر بانوان در محيط خانه، يعني در حرم، سپري ميشد. فقط در موقع ديدوبازديدهاي دوستانه و شركت در تشريفات خانوادگي يا مذهبي، يا هنگام رفتن به حمام زنانه، حرم را ترك ميكردند. در آن روزگار، عملا اجتماعات مردان از زنان مجزا بود، و مردان فقط با مردان گفتگو و آميزش ميكردند، و از مسائلي كه از لحاظ مردان مهم و جالب بود، سخن ميگفتند.
در شبنشينيها و مهمانيهاي شبانه، بيشتر مردان شركت ميكردند، و تنها به رقاصهها و كنيزان اجازه ورود به محفل مردان داده ميشد. در ادبيات درخشان قرون وسطي، همواره مخاطب، مردان بودند و جز در موارد استثنايي، نامي از زنان در ميان نيست. حتي مردان وابسته به طبقه اشراف هنگام محاوره با زنان خود، رعايت ادب و احترام را نميكردند.
مردان كمتر با زنان خود سخن ميگفتند و هرگز با آنان از خانه خارج نميشدند. ملاقات و گفتگوي آنان بيشتر در محيط خانه و هنگام صرف غذا بود ... حتي هنگام اعياد بزرگ و تفريحات و شادمانيهاي خانوادگي، مانند عروسي و ختنهسوران و غيره، زنان و مردان به اتفاق هم در جشنها شركت نميكردند.
وقت زنان وابسته به طبقات ممتاز، بيشتر به كارهاي داخلي منزل و تعليم و تربيت فرزندان و آرايش خود و ترتيب دادن مهمانيهايي براي دوستان، سپري ميشد.
هنگامي كه كدبانوان از هم پذيرايي ميكردند، اختگان، خانه را با گل ميآراستند، حوضخانه و روي فرش اتاق از شاخههاي ياسمن و گل سرخ پر ميشد. خواجگان مخدهها و نازبالشها را در محل خود قرار ميدادند، سپس دانههاي معطر و شاخههاي عود و تكههايي از عنبر اشهب، در مجمر ميافكندند.
در ساعت مقرر، مهمانان كه بعضي از آنها روي خر و استر و برخي بر تخت روان نشسته و كاملا خود را پوشانيده بودند، وارد منزل ميزبان خود ميشدند، و بيدرنگ چادر
______________________________
(1). زندگي مسلمانان در قرون وسطا، پيشين، ص 74- 73 (به اختصار).
ص: 650
زيباي رنگارنگ و ابريشمين را از سر برميداشتند و كفشها را از پا بيرون ميكردند. بلافاصله خدمتكاران با لباسي آراسته و قيافهاي متبسم، درحاليكه گلابداني نقرهاي در كف داشتند، به مهمانان نزديك ميشدند و در دست هريك از آنان گلاب ميريختند، و به آنان بادبزن و فوطه ابريشمين ميدادند، تا چادر خود را در آن بگذارند. بتدريج، هريك از مهمانان بر روي بالش و مخدهاي كه براي آنان پيشبيني شده بود مستقر ميشدند و گفتگوهاي پايانناپذير زنان، در موضوعات مختلف آغاز ميشد، و راجع به شكل و مد لباسها، طرق خودآرايي و بزك، امور خرافاتي و عقيدتي و راه دلبري از شوهران و ديگر مسائل مربوط به زنان، نظير عروسي، تولد نوزاد و مخارج زندگي، در تمام مدت روز صحبت و گفتگو ميكردند. انديشههاي خرافي در زندگي مردم آن روزگار تأثيري عميق داشت؛ كساني كه غيبگويي يا پيشگويي ميكردند، فروشندگان حرز و تعويذ و معجونها و مشروبات شهوتانگيز و جادوگران مورد توجه عموم بودند.
همينكه موقع خوردن عصرانه فرا ميرسيد، خدمتكاران با سينيهاي بزرگ كه با انواع «خوراكيها» و آچارها و نقلها و حلواها تزيين شده بود، نزد بانوان ميآمدند و آنها با ميل و اشتهاي فراوان به خوردن، مشغول ميشدند، و با حركاتي عشوهانگيز، بازوبند و دستبند خود را به صدا درميآوردند، و با مهارت انگشتري و ناخنهاي براق و درخشان خود را به رخ رقيبان ميكشيدند. براي تفريح خاطر بانوان، خوانندگان و رقاصههاي زن، هنرنمايي ميكردند گاه هيأتي از خنياگران، خوانندگان و جواري (كنيزان) در اين مجالس شركت ميكردند، استاداني هنرمند كه از نعمت بينايي بينصيب بودند ميتوانستند در حرم وارد و با ديگر نوازندگان همكاري كنند. زندگي زنان با اينكه كمابيش بخوبي ميگذشت، از لحاظ روحي و سطح فكر، بسيار منحط و پايين بود.
معذلك به حكايت مدارك گوناگون تاريخي در قرن يازدهم و دوازدهم، ميلادي، بعضي از زنان به مشاغل آزاد، نظير خياطي و نويسندگي، شاعري، ستارهشناسي، و طبابت مشغول بودند، و برخي ديگر در عالم تصوف و امور مذهبي و تعليم و تربيت اطفال و پزشكياري و پرستاري و كارهاي گمركي مهارت و استادي داشتند.
جمعي ديگر از زنان در بعضي نقاط، مانند ري، سيستان، فسطاط و دهلي به زمامداري و فرمانروايي رسيدند؛ مانند «سيدة ملكه خاتون»، مادر مجد الدوله، (كه مزارش نزديكي تهران هنوز باقي است، و سلطان محمود از او حساب ميبرد. ولي بدون شك، اين موارد استثنايي بود، و اشتغال به اين كارها با داشتن حجاب منافاتي نداشت. روزگار اكثريت قريب به اتفاق زنان وابسته به طبقات متوسط و محروم، به كارها و فعاليتهاي گوناگوني براي اداره امور منزل و افزايش عايدي خانواده سپري ميشد. «1»
زنان كشاورز در مزرعه و جاليز به ياري شوهران خود ميپرداختند؛ و چون بيشتر
______________________________
(1). در نواحي ساحلي درياي خزر (گيلان و مازندران) از ديرباز، مهمترين فعاليتهاي كشاورزي به عهده زنان بود در كتاب حدود العالم، كه در سال 372 هجري تأليف شده، ضمن توصيف ديلمان مينويسد: «... اين ناحيت گيلان ناحيتي آبادان و با نعمت و توانگر است، و كار كشت و بزر همه زنانشان كنند و مردانشان را هيچكار نيست مگر كه حرب ...»
ص: 651
مايحتاج روزانه آنان در ده تهيه ميشد، احتياج زيادي به پول نداشتند. نان، كره، سبزي، شير، پنير، تخممرغ، گوشت، چوب زغال و غيره در ده تهيه ميشد، و نيز با رشتن و بافتن نخ و پشم كه خود رنگ ميزدند، در كارگاههاي خانوادگي، پيراهن و لباس خانواده را تأمين ميكردند. معهذا براي خريد كفش و كلاه براي مردان و تهيه اثاث مطبخ و خريد جواهرات ارزانقيمت، احتياج به پول داشتند. براي تهيه پول، بانوان زحمتكش هر هفته يكبار، با جوجه، مرغ، تخممرغ، و انواع سبزي به بازار ميرفتند؛ شبها نيز به نخريسي و بافندگي مشغول بودند، و گاه حاصل كار خود را ميفروختند. چون مزد روزانه مردان كفاف مخارج خانواده را نميداد غالبا زنان در منازل يا در كارگاهها با كارگران و پيشهوران همكاري ميكردند. عدهاي نخريسي و بافندگي ميكردند و برخي ديگر در كارگاههاي قاليبافي مشغول بودند. جمعي از راه گازري (رختشويي)، رنگرزي، و وصله كردن لباسها، امرار معاش ميكردند. صنعت پنبه- زني و ريسندگي و بافندگي پنبه و پشم در اين دوره گسترش عظيم يافت. كندن غوزه يا پوست پنبه و كارهايي از اين قبيل، عده زيادي از زنان را در مزارع مشغول ميكرد. تقريبا عموم طبقه سوم جولاه و رنگرز و نداف و علاقهبند و نساج بودند. اكثر زنها و پيرمردها تمام روز به رشتن پنبه و دوك انداختن، اشتغال داشتند. در ربض (حومه شهرها) قشر عظيمي از توده مردم به ريسندگي و بافندگي روزگار ميگذاشتند.» «1»
قضاوتهاي گوناگون درباره زنان
در كتب و منابع تاريخي بعد از اسلام، به نظريات و قضاوتهاي گوناگوني در حق زنان برميخوريم، كه بعضي از آنها با طرز فكر و جهانبيني مردم امروز به هيچوجه هماهنگي ندارد، و برخي ديگر نهتنها در آن عصر بلكه در روزگار ما نيز مورد تأييد آزادانديشان و جامعهشناسان مترقي است.
بطور كلي، در دوره قرون وسطا، زنان وسيله شهوتراني و اسير اقتصادي مردان بودند؛ مخصوصا پس از حمله اعراب حدود و قيود بيشتري دست و پاي زنان را بست و نيمي از جمعيت مسلمان خاورميانه و شمال افريقا، به حكم حجاب، خانهنشين شدند و تاحدي از فعاليتهاي اقتصادي و سياسي آنان كاسته شد، تعدد زوجات و نفوذ غلامان و كنيزان ماهرو، در خانوادهها، واكنش نامطلوبي در روحيه زنان پديد آورد، و به شخصيت فردي و اجتماعي آنان لطمهاي جبرانناپذير وارد ساخت.
دكتر گوستاولوبون، قبل از آنكه از رابطه اسلام با زنان سخن گويد، از معتقدات ملل قديم در مورد زنان بحث ميكند:
در تورات گفته شده است كه زن تلختر از مرگ است. و در باب مواعظ اين كتاب آمده است كه هركس كه نزد خدا محبوب است خود را از شر زن محفوظ خواهد داشت.
چينيان ميگويند: حرف زن را بايد گوش داد ولي به آن اعتماد نبايد نمود. روسها ميگفتند هر ده زن داراي يك روح است. روميها ميگفتند؛ اسب بد باشد يا خوب مهتر لازم دارد، زن هم خوب باشد يا بد، چوب لازم دارد.
______________________________
(1). زندگي مسلمانان در قرون وسطا، پيشين، ص 81- 78 (به اختصار).
ص: 652
طبق قانون منو «1» زن در هيچحال و هيچسني، نبايد مطلق العنان باشد. نظير همين نظريات سخيف در اروپاي قرون وسطي نيز وجود داشته؛ و رفتار مردان با زنان غيرمنصفانه بود چنانكه شارلماني، يكروز به خواهرش حملهور شد، گيسوانش را گرفت و با چوب او را زد و با دستبند آهني سه دندان او را شكست. ولي خواهر بيچاره او به حكم سنن زمان، نهتنها در مقام اعتراض برنيامد بلكه شارلماني را مورد نوازش قرار داد.
اسلام به اقتضاي محيط نشوونماي خود، تا آنجا كه مقتضيات زمان اجازه ميداد قوانين و مقررات و حدود و قيودي براي زنان تعيين نمود. ما به نظرات خيرخواهانه پيشواي اسلام در «حجة الوداع» خطاب به مردم مكه، و به احكام و قوانيني كه پس از اسلام براي تنظيم مناسبات مردان و زنان تدوينشده اجمالا اشاره كرديم. اكنون با مراجعه به منابع مختلف تاريخي و اجتماعي ايران، خوانندگان را با طرز فكر پيشينيان در مورد نسوان آشنا ميكنيم:
عنصر المعالي در باب 24 قابوسنامه از قول بزرجمهر مينويسد: چهار چيز بلاي بزرگست:
همسايه بد، و عيال بسيار، و زن ناسازگار، و تنگدستي. «2» در جاي ديگر مينويسد: «دختر نابوده به، چون ببود يا به شوي يا به گور.» همو نويسد: «زن پاكرو و پاكدين بايد و كدبانو و شوي دوست و شرمناك و پارسا و كوتاهدست و چيز نگاهدارنده، تا نيك بود ...» «3» عوفي در جوامع الحكايات مينويسد كه انوشيروان از بزرجمهر پرسيد كه: «در جهان چه بهتر؟» بزرجمهر گفت: «در جهان هيچچيز بهتر از سه چيز نيست.» گفت: «آن كدام است؟» گفت: زن، مرگ، و نياز ... اگر زن نبودي چون تويي از كجا آمدي، و اگر مرگ نبودي، اين ملك از پدر به تو چگونه رسيدي، و اگر نياز نبودي چون مني پيش تو، چگونه ايستادمي؟»
حجة الاسلام غزالي با توجه به تعاليم اسلام گويد: «... آباداني جهان از زنان است و آباداني بيتدبير هرگز راست نيايد. واجب است بر مردم كه احتياط كار زن خواستن كند و دختر به شوهر دادن؛ خاصه چون رسيده (بالغ) باشد تا به عار و دردسر نيفتد و به حقيقت، هرچه به مردان رسد، از محنت و بلا و هلاك همه از زنان برسد؛ چنانكه شاعر گفته است:
عاصي شدن بنده به رحمان از زنبر مرد نهيب و بيم سلطان از زن
دزدي كه به كف برنهد او جان، از زنخواري كه رسد همه به مردان، از زن
مر آدم را بلا و نقصان از زنبر يوسف، چاه و بند و زندان از زن
هاروت به بابل است بيجان از زنآوخته به مويي و غريوان از زن
مجنون به عرب دوان و بريان از زنآن قصه سندباد خندان از زن غزالي در نصيحة الملوك از قول احنف بن قيس و ديگر حكما، درباره زنان مينويسد:
«... اگر خواهيد كه زنان شما را دوست دارند، جماع درست و خوي نيكو كنيد با ايشان ...
مغيرة بن شعبه گفت، من با زنان زندگي سهگونه گذاشتم: در ايام جواني به جماع، و در ايام كهلي به حديث و مزاح و خوشخويي، به وقت پيري به خواسته فراخ داشتن.»
«... مرد كه زن را به زني كند بر چهارگونه است: يكي زن همه مرد را بود، و يكي
______________________________
(1).Manou
(2) ص 121.
(3). همان، ص 137.
ص: 653
سه يكي مرد را بود، و يكي بود كه شوي را دشمن بود. اما آنكه همه مرد را بود زني بود كه دوشيزه بود، و آنكه نيمي مرد را بود زني باشد كه شوي پيشين او مرده باشد و ليكن بچه دارد از شوي نخستين؛ و آنكه دشمن شوي بود آن بود كه شوي پيشين او بر جاي بود.
پس بهترين زنان دوشيزه است.»
صفات يك زن خوب
غزالي مينويسد: «... آن زن كه بر مرد عزيز بود و به دل دوست، يكي به بزرگ داشتن شوي بود، ديگر به فرمانبرداري به وقت خلوت و به نگاه داشتن سود و زيان و به آراستن خويش و خود را پنهان داشتن از مردان و نهفتن خود را در خانه؛ و آنكه پيش شوي آراسته و خوشبوي آيد؛ و آنكه وقت طعام نگاه بدارد و هرچه شوي او را آرزو باشد بسازد به تازهرويي، و آنكه حاجت محال نخواهد و لجاج نكند؛ و آنكه به وقت خفتن عورت خويش پوشيده دارد؛ و آنكه راز خويش نگاه دارد در غيبت و حضور ...
به نظر امام محمد غزالي، در محيط خانه و خانواده، مرد براي جلوگيري از انحراف زن بايد:
... اعتدال نگاه دارد و از هرچه ممكن بود كه از آن آفت خيزد باز دارد. تا تواند بيرون نگذارد و به بام و در نگذارد كه هيچ نامحرم وي ببيند. و نگذارد كه به- روزن و طاقچه به نظاره مردان شود؛ كه آفت از چشم خيزد، و آن از درون خانه نخيزد، بلكه از روزن و طاقچه و در و بام خيزد و نشايد كه اين معني آسان گذارد. «1»
قراين و شواهد تاريخي نشان ميدهد كه تا قبل از نهضت اسلامي، فسق و فجور در بين اعراب سخت رواج داشت، و پس از قيام محمدي نيز اعراب از تجاوزات ناموسي و انحرافات جنسي خودداري نميكردند. غزالي مينويسد: «... وقتي رسول (ع) نزديك شهر بود كه از سفري رسيده بود. نهي كرد و گفت: «هيچكس امشب به خانه نرود تا گاه، و صبر كنيد تا فردا.» دو تن خلاف كردند؛ هريكي در خانه خويش كاري منكر ديدند.» «2»
باز غزالي در جاي ديگر مينويسد كه حضرت رسول به فاطمه گفت: «... زنان را چه بهتر؟» گفت: «آنكه هيچ مرد ايشان را نبيند.» رسول را خوش آمد ...» «3» غزالي در لزوم محدوديت زنان، مينويسد: «... معاذ بن جبل زن خويش را بزد كه به روزني فرو نگريست، و زن را كه سيبي بشكست، پارهاي خود بخورد و پارهاي به غلام داد، وي را بزد.
عمر رضي اللّه عنه گفت: «زنان را جامه نيكو مكنيد تا در خانه بنشينند؛ كه چون جامه نيكو دارند آرزوي بيرون شدنشان پديد آيد.» ... آفت بيشتر از مجلس نظاره خيزد، و به هرجايي كه بيم فتنه بود، روا نباشد زن را، كه چشم نگاه ندارد.» «4»
تكاليف اخلاقي مردان در مورد زنان
غزالي مينويسد: «واجب است بر مردان كه حق زنان و سرپوشيدگان خويش نگاه دارند، از روي ترحم و احسان و مدارا؛ و هركه خواهد كه بر زن خويش رحيم و مهربان گردد، ده چيز را بايد ياد كرد تا انصاف داده آيد: اول آن است كه تو را طلاق نتواند داد، و تو تواني؛ دوم آنكه او از تو هيچچيز نتواند ستد و تو تواني، كه همهچيز از او بستاني؛ سيم آنكه تا او در خانه
______________________________
(1). كيمياي سعادت، پيشين، ص 250.
(2 و 3 و 4). همان، همانجا،
ص: 654
تست، شوي ديگر نتواند كرد و تو زن ديگر تواني كرد؛ چهارم آنكه او بيامر تو از خانه بيرون نتواند رفت و تو تواني؛ پنجم آنكه او از تو ترسد و تو از او نترسي؛ هفتم آنكه او از تو به تازهرويي و سخن نيكو پسنده كند و تو از وي همه كارها نپسندي؛ هشتم آنكه او از همه خويشان و مادر و پدر ببرد و تو از هيچكس جدا نگردي الا به مراد؛ نهم آنكه تو كنيزك خري و بر وي بگزيني و او تحمل كند؛ دهم آنكه به بيماري تو خويشتن بكشد و تو به مرگ وي غم نخوري. پس از اين روي، واجب آيد خداوندان خرد را كه بر زنان رحيم باشند و بر ايشان ستم نكنند كه زن اسير است در دست مرد. و بر خردمند واجب است كه مدارا كند زنان را كه به خرد ناقص باشند و از جهت كمخردي ايشان است كه پيغمبر (ص) فرمود:
هن ناقصات العقول و الدين؛ و نيز هيچكس به تدبير ايشان كار نكند و اگر كند زيان بيند ...»
غزالي در كيمياي سعادت، وظايف داخلي زنان را با توجه به مقررات مذهبي مشخص ميكند: «زن تيمار خانه بدارد، و كار رفتن و پختن و شستن كفايت كند، كه اگر مرد بدين مشغول شود، از علم و عمل عبادت باز ماند.» ... و عمر ميگويد رضي اللّه عنه «پس از ايمان هيچ نعمت نيست بزرگتر از زن شايسته.» «1» غزالي در باب ديگر، از آداب نكاح سخن ميگويد، و دادن وليمه و شادي كردن و سماع و دف زدن را سنتي پسنديده ميخواند، و مينويسد:
كه پيشواي اسلام اجراي اين مراسم را تأكيد كرده است. و در «ادب دوم» مينويسد:
«خوي نيكو پيش گرفتن با زنان، و معني خوي نيكو آن باشد كه ايشان را نرنجانند ... در خبر است كه زنان را از ضعف و عورت آفريدهاند داروي ضعف ايشان خاموش بودن است و داروي عورت ايشان خانه بر ايشان زندان كردن است.» «2» و در ادب سوم مينويسد: بايد با زنان مزاح و بازي كرد؛ چنانكه حضرت با عايشه ميدويدند يكبار حضرت جلو افتاد و بار ديگر عايشه. «3» مسائل ديگري كه غزالي در كتاب خود ياد كرده است عبارتند از: 1) حفظ تسلط مردان بر زنان (الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساءِ)؛ 2) مشورت كردن با زنان و برخلاف آن عمل كردن؛ 3) رعايت اعتدال در غيرت و تعصب، يعني تا آنجا كه ممكن است بايد از بيرون رفتن زنان از منزل جلوگيري كرد و نگذاشت كه آنها از روزن و بام خانه به مردان نگاه كنند. در همين كتاب مينويسد كه حضرت رسول از فاطمه (ع) سؤال ميكنند: زنان را چه بهتر؟ فاطمه جواب ميدهد: «آنكه هيچ مرد ايشان را نبيند ...» «4» نابينايي در خانه رسول عليه السلام آمد، و عايشه و زني ديگر نشسته بودند، برنخاستند و گفتند كه نابيناست، رسول گفت: اگر وي نابيناست شما نيز نابيناييد؟» «5»
در مورد زنان نافرمان، مينويسد: «... چون زني بيفرماني كند و اطاعت شوي ندارد، ورا به تلطف و رفق به طاعت آرد. اگر طاعت ندارد، خشم گيرد و در جامه خواب، پشت به سوي وي كند. اگر طاعت ندارد سه شب جامه خواب جدا كند. پس اگر سود نداد، وي را بزند؛ چنانكه بر روي نزند و سخت نزند كه جايي بشكند. و اگر در نماز يا كار دين تقصير كند، روا بود كه بر وي خشم گيرد ماهي ... كه رسول عليه السلام يك ماه، از جمله زنان خشم گرفت. در مورد نزديكي با زنان تأكيد شده است كه مرد نبايد كه بر زن افتد چون ستور» يعني مردان مانند حيوانات نبايد با زنان نزديكي كنند؛ بلكه بايد قبل از نزديكي از طريق
______________________________
(1). همان، ص 42- 241.
(2). همان، ص 248.
(3). همان، ص 249.
(4). همان، ص 250.
(5). همان، ص 251.
ص: 655
معاشقه و شوخي و بوسه، زمينه را مساعد كنند و چون براي مرد انزال دست داد، بايد صبر كند تا براي زن نيز انزال دست دهد. ولي عملا در روزگار قديم رعايت حال زنان و توجه به- تمايلات اخلاقي و جنسي آنان كمتر مورد نظر بوده. سعدي ميگويد:
پيرمردي لطيف در بغداددختر خود به كفشدوزي داد
مردك سنگدل چنان بگزيدلب دختر كه خون ازو بچكيد
بامدادان پدر چنان ديدشپيش داماد رفت و پرسيدش
كاي فرومايه، اين چه دندان استچند خالي لبش نه انبان است در نسخه خطي كتاب عجايبنامه كه ظاهرا آن را شخصي به نام طوسي يا طبري در 555 نوشته است، ضمن بحث در موضوعات مختلف، درباره خصوصيات اخلاقي زنان نظريات سخيفي اظهار كرده كه شمهيي از آنرا ذكر ميكنيم:
ذكر طبايع النساء و اخلاقهم: بدانك آفريدگار، عز و جل، زن را بيافريد از بهر راحت مردان و از بهر بلاي مردان ... عقل عزيزتر همه چيزهاست، و از زن دريغ داشت. و زنان عورتند و چاره ايشان جز خانه نگه داشتن هيچ نيست. عقيل بن عليه را گفتند دختر را به- شوهر ده كه زن گوشت است و سگان قصد آن كنند، گفت من دختر را گرسنه دارم تا بطر نباشد و بيرون نيايد ... و زن را حال از چندگونه بيرون نباشد؛ يا شوهر دارد ... يا شوهر ندارد ... و اگرچه زني باشد كه از آن ديندارتر نباشد، چندان بس باشد كه با مردي خالي باشد، از وي ضعيفتر و رسواتر كس نباشد؛ و اين سخني تمام است و معني آن است كه اگر هزار مرد زن مرا برهنه بيند، چنان زيان ندارد كه زن من مردي را بيند؛ زيرا كه مردان را شغف بر زنان كمتر از شغف زنان باشد بر مردان ... روزي انجشه شعر ميخواند به آوازي خوش، پيغمبر گفت: «اياك و القوارير» يعني آبگينه را نشكني. مثل زد زنان را به آبگينه، يعني زنان حاضرند و ميشنوند، طاقت آواز تو ندارند و آبگينه سريع الانكسار باشد و بطي الانجبار. و هر زن كه مفسد شد هرگز مصلح نگردد ... و از حكيمي پرسيدند كه بهترين زنان كدام باشد، گفت آنكه از مادر نزاد. گفت چون زاد، بهترين ايشان كيست؟ گفت، آنكه نزاده جان را بداد، يعني كه هيچ زن خير نباشد ... بهترين زنان آن است كه زود بميرد، و از آن مرد احمقتر نباشد كه اعتماد كند و ايمن باشد بر زن و گويد زني پير است و زشت است. سليمان گفت:
زنان بيشتر يا مردان؟ گفت: «زنان؛ گفت: چرا؟ گفت: آدمي نيمي نرند و نيمي ماده و مردي كه فرمان زن برد، زن باشد ...» و گويند: ارسطاطاليس روزي نشسته بود، جمعي زنان بگذشتند؛ گفت اينها ملك المواتند، گفتند؛ چرا؟ گفت: ملك الموت يكبار جان ستاند در عمري، و زن به روز مال ستاند و به شب جان ستاند.
و از مدح زنان بيش از اين ندانم كه آفريدگار گفت:
زنان از بهر مردان آفريديم تا بر ايشان آرام گيرند، و از وي فرزندي آيد.- محنت خروج آدم از بهشت حوا بود. محنت هاروت و ماروت زهره بود ... حكما گويند كه كژدم چون زني را بگزد، جماع كند درد وي ساكن شود؛ «و الشر بالشر يذهب.» و از جمله صحابه، صحابي را به خواب ديد كه روي وي سياه بود. روزي با وي حكايت كرد كه ترا روي سياه
ص: 656
ديدم در خواب؛ گفت: راست گفتي كه روي سياهم كه امشب دختري آمد مرا ...
و بدانك زنان نيك باشند ولي اندك باشند، و قوام عالم بديشان است؛ و مردان از ايشان زايند و حق شير دادن و حضانه دارند. اگرنه ايشان اطفال را تيمار دارند كه تيمار تواند كردن؟ و باشد كه در ميان زنان زني باشد كه چندان عقل و كفايت دارد كه صد مرد نداند ...» «1» در جاي ديگر در ذكر خواص زنان ميگويد: «... اگر زن حايض بنگرد در آينه تاريك شود، و گريه كند ... و جماع با زن حايض دل كور كند و فرزند ابله زايد ...» «2»
خواجه نصير الدين طوسي براي جلوگيري از طغيان شهوت، زنان را بكار و كوشش و فعاليتهاي گوناگون، تبليغ و تحريص ميكند. به نظر او:
اگر زن از ترتيب منزل و تربيت اولاد و تفقد مصالح خدم فارغ باشد، همت بر چيزهايي كه مقتضي خلل منزل بود مقصور گرداند و به خروج و زينت به كار داشتن از جهت خروج، و رفتن به نظارهها و نظر كردن به مردان بيكار مشغول شود تا هم امور منزل مختل گردد و هم شوهر را در چشم او وقعي و هيبتي نماند. «3»
نظريات علمي و دقيق خواجه، شعر ابو العتاهيه را به خاطر ميآورد كه ميگويد:
ان الشباب و الفراغ و الجدهمفسدة للمرء اي مفسده (جواني و بيكاري و توانگري مايه فساد و تباهي مرد است و در حقيقت، بدترين مايه تباهي و گمراهي است.)
خواجه نصير الدين طوسي در اخلاق ناصري، فصل سوم، «در معرفت سياست و تدبير اهل» بتفصيل از اخلاق و خصوصيات زنان و امتياز زن خوب از زن بد، وظايف مردان نسبت به زنان و بالعكس سخن ميگويد.»